بارهنگ، گیاهی خودرو و یک ساله با ساقه های نازک و برگ های بیضی شکل و خوشه های دراز که دانه های ریز و لعاب دار آن مصرف دارویی دارد،، بارتنگ، لسان الحمل، جرغول، چرغول، جرغون، خرغول
بارهَنگ، گیاهی خودرو و یک ساله با ساقه های نازک و برگ های بیضی شکل و خوشه های دراز که دانه های ریز و لعاب دار آن مصرف دارویی دارد،، بارتَنگ، لِسانُ الحَمَل، جَرغول، چَرغول، جَرغون، خَرغول
کسی که اطلاعاتی را به دست آورده و خبر می دهد، جاسوس، خبرچین، کسی که اخبار و اسرار کسی یا اداره ای یا مملکتی را به دست بیاورد و به دیگری اطلاع بدهد، جستجوکنندۀ خبر، هرکاره، منهی، آیشنه، رافع، ایشه، خبرکش، متجسّس، راید
کسی که اطلاعاتی را به دست آورده و خبر می دهد، جاسوس، خبرچین، کسی که اخبار و اسرار کسی یا اداره ای یا مملکتی را به دست بیاورد و به دیگری اطلاع بدهد، جستجوکنندۀ خبر، هَرکارِه، مُنهی، آیِشنِه، رافِع، ایشِه، خَبَرکِش، مُتَجَسِّس، رایِد
یکی را از لشکر غنیم گیر آوردن تا کیفیت و کمیت غنیم ازو دریابند و آن شخص بگیر آمده را زبان گیر گویند. (آنندراج). گرفتن کسی از لشکر غنیم برای تحقیق از حال آنها. (فرهنگ نظام). کسی را از فوج دشمن بدست آوردن و استفسار حال فوج از وی نمودن. (ارمغان آصفی ج 2 ص 7). رجوع به زبان گیر و زبان گرفتن شود
یکی را از لشکر غنیم گیر آوردن تا کیفیت و کمیت غنیم ازو دریابند و آن شخص بگیر آمده را زبان گیر گویند. (آنندراج). گرفتن کسی از لشکر غنیم برای تحقیق از حال آنها. (فرهنگ نظام). کسی را از فوج دشمن بدست آوردن و استفسار حال فوج از وی نمودن. (ارمغان آصفی ج 2 ص 7). رجوع به زبان گیر و زبان گرفتن شود
صاحب زبان نرم و ملایم. چرب سخن. نرم زبان: فریدون از آن نامداران خویش یکی را گرانمایه تر خواند پیش که بیداردل بود و پاکیزه مغز زبان چرب و شایستۀ کار نغز. فردوسی. جوان زبان چرب و شیرین سخن به از پیر نستوه گشته سخن. فردوسی. زبان چرب گویا و دل پردروغ بر مرد دانا نگیرد فروغ. فردوسی
صاحب زبان نرم و ملایم. چرب سخن. نرم زبان: فریدون از آن نامداران خویش یکی را گرانمایه تر خواند پیش که بیداردل بود و پاکیزه مغز زبان چرب و شایستۀ کار نغز. فردوسی. جوان زبان چرب و شیرین سخن به از پیر نستوه گشته سخن. فردوسی. زبان چرب گویا و دل پردروغ بر مرد دانا نگیرد فروغ. فردوسی
گیاهی است که برگ آن بزبان بره شبیه است و به عربی لسان الحمل گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). گیاهی است که اطلاق شکم بازدارد و آنرا چرغول و چرغون و خرگوشک و خرغون نیز گویند. (شرفنامۀ منیری). گیاهی است که آنرا خرگوشک خوانند و به عربی لسان الحمل و آذان الجدی، گویند علاج اسهال کند. (برهان قاطع). گیاهی که بتازی لسان الحمل و تخم آنرا بارتنگ گویند. (ناظم الاطباء). بارتنگ که به عربی لسان الحمل گویند چه برگ آن شبیه است بزبان بره. (فرهنگ رشیدی). بارتنگ. (الفاظ الادویه ص 138). نباتی است مانند زبان بره بشیرازی آنرا ورق بارتنگ گویند و بپارسی خرقوله و آن دو نوع است: بزرگ و کوچک. ورق بزرگتر بود و جوهر وی مرکب بود از مائیه و ارضیه. بمائیت مبرد بود و به ارضیت قابض و سودمندتر. بزرگتر تازه بود و طبیعت آن سرد و خشک بود در دوم و ورق وی قابض بود و رادع بود. منع سیلان خون بکند و خشکی وی نه لذاع بود و اصل وی چون از گردن صاحب خنازیربیاویزند نافع بود و وی ورمهای کرم وشری و خنازیر و آتش فارسی و داء الفیل و صرع و نمله و سوختگی آتش را سودمند بود و آب ورق آن قلاع را نافع بود و شیافات چشم را چون بوی بگذراند سودمند بود. و گویند تب غب را نافع بود چون بیآشامند از اصل وی سه عدد در چهل و پنج درم شراب ممزوج کرده. و گویند درتب ربع چهار اصل وی و برگزیدگی سگ دیوانه نهادن نافع بود و گویند مضر بود به سپرز و مصلح وی مصطکی و سلیخه بود و بدل وی ورق آن و ورق حماض بستانی. (اختیارات بدیعی: لسان الحمل). رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن، جامع ابن البطار، تذکرۀ انطاکی: لسان الحمل، و واژه نامۀ گیاهی تألیف زاهدی: لسان الحمل صص 139- 140 و بارتنگ، بارهنگ، خرغوله چرغول و فرهنگ شعوری ج 2 ورق 39 برگ 1 شود، حلوایی بشکل آب نبات. آب نبات متبلور و شیشه گون است لکن زبان بره سفید برنگ پشمک و شیر و نامتبلور است، بر خلاف آب نبات که رنگ شفاف مایل بزردی دارد زبان بره بادام یا خلال بادام در میان دارد. رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ورق 39 ص 1 شود
گیاهی است که برگ آن بزبان بره شبیه است و به عربی لسان الحمل گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). گیاهی است که اطلاق شکم بازدارد و آنرا چرغول و چرغون و خرگوشک و خرغون نیز گویند. (شرفنامۀ منیری). گیاهی است که آنرا خرگوشک خوانند و به عربی لسان الحمل و آذان الجدی، گویند علاج اسهال کند. (برهان قاطع). گیاهی که بتازی لسان الحمل و تخم آنرا بارتنگ گویند. (ناظم الاطباء). بارتنگ که به عربی لسان الحمل گویند چه برگ آن شبیه است بزبان بره. (فرهنگ رشیدی). بارتنگ. (الفاظ الادویه ص 138). نباتی است مانند زبان بره بشیرازی آنرا ورق بارتنگ گویند و بپارسی خرقوله و آن دو نوع است: بزرگ و کوچک. ورق بزرگتر بود و جوهر وی مرکب بود از مائیه و ارضیه. بمائیت مبرد بود و به ارضیت قابض و سودمندتر. بزرگتر تازه بود و طبیعت آن سرد و خشک بود در دوم و ورق وی قابض بود و رادع بود. منع سیلان خون بکند و خشکی وی نه لذاع بود و اصل وی چون از گردن صاحب خنازیربیاویزند نافع بود و وی ورمهای کرم وشری و خنازیر و آتش فارسی و داء الفیل و صرع و نمله و سوختگی آتش را سودمند بود و آب ورق آن قلاع را نافع بود و شیافات چشم را چون بوی بگذراند سودمند بود. و گویند تب غب را نافع بود چون بیآشامند از اصل وی سه عدد در چهل و پنج درم شراب ممزوج کرده. و گویند درتب ربع چهار اصل وی و برگزیدگی سگ دیوانه نهادن نافع بود و گویند مضر بود به سپرز و مصلح وی مصطکی و سلیخه بود و بدل وی ورق آن و ورق حماض بستانی. (اختیارات بدیعی: لسان الحمل). رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن، جامع ابن البطار، تذکرۀ انطاکی: لسان الحمل، و واژه نامۀ گیاهی تألیف زاهدی: لسان الحمل صص 139- 140 و بارتنگ، بارهنگ، خرغوله چرغول و فرهنگ شعوری ج 2 ورق 39 برگ 1 شود، حلوایی بشکل آب نبات. آب نبات متبلور و شیشه گون است لکن زبان بره سفید برنگ پشمک و شیر و نامتبلور است، بر خلاف آب نبات که رنگ شفاف مایل بزردی دارد زبان بره بادام یا خلال بادام در میان دارد. رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ورق 39 ص 1 شود